این
کلیپ ۵ دقیقهای با مضمون انقلاب اسلامی ایران قصد دارد تا حماسه بزرگ
پیروزی انقلاب اسلامی را به فرموده مقام معظم رهبری مبنی بر تحقق حماسه
سیاسی در سال ۹۲ را به تصویر بکشد.
محمدباقر مفیدیکیا (کارگردان)، امیر شاهوردی (صدابردار)، پیام سوری (طراح
صحنه و لباس)، محمدرضا شفاه (مجری طرح) و نیلوفر شادمهری تهیه کنندگی این
کلیپ را بر عهده دارد.
مداحی زیبای میثم مطیعی باعنوان «حرف ولی ماست که «من انقلابیم»
بزرگداشت حماسه 9 دی با مداحی میثم مطیعی
متن مداحی در ادامه مطلب
یکی از روزهای الهی در جریان انقلاب اسلامی ایران روز نهم دی ماه سال 1388 است، انقلاب اسلامی فرایندی است که ماموریت آن تشکیل جامعه و کشور اسلامی است. این فرایند 5 مرحله یا به تعبیر دیگر 5 ایستگاه دارد: انقلاب اسلامی؛ نظام اسلامی؛ دولت اسلامی؛ کشور اسلامی و تمدن اسلامی که مقام معظم رهبری از آن به فرایند تحقق اهداف اسلامی یاد کردهاند. انقلاب اسلامی در طی این مراحل حوادث بسیاری را تجربه کرده است که هرکدام یوم الله است. 19 دی 1356 قم و روزهای پشتسر آن؛ 12 بهمن؛ 22 بهمن 1357در مرحله انقلاب اسلامی؛ 12 فروردین 1358و روز تسخیر لانه جاسوسی و روزهای جنگ تحمیلی در مرحله نظام اسلامی و نهم دی 1388 مقدمه تشکیل دولت اسلامی است. نکته حائز اهمیت اینکه همه این ایام الله برخاسته از نهضت عاشورا است
وب سایت هیئت جوانان بنی هاشم روستای جوخواه نیز به همین مناسبت تعدادی ازسخنان حضرت آیتالله امام خامنهای را برای شما وبلاگنویسان عزیز وبزرگوار گرد آوری کرده است.
عوامل ماندگاری نهم دی 1388
جواب فتنه در نهم دی ماه
2-هر
اتفاقی که دشمنان برنامه ریزی کنند، افراد ساده دل و غافل و خام با دشمنان
همراهی کنند به هر نحوی ،نتیجه اش با ایستادگی ملت ایران تقویت بیشتر
جمهوری اسلامی است...
روز 9 دی در تاریخ ماندگار است
3-سجده
شکر کنیم . این ملت عظیم، از قشرهای مختلف در سراسر کشور نگاه می کنند به
صحنه و می شناسند صحنه را خیلی چیز بزرگ ومهمی است. این که من عرض می کنم
روز نهم دی ماندگار در تاریخ است.به خاطر این است.
فتــنه 88
نهم دی ماه یک هزار و سی صد و هشتاد و هشت، جشن بلوغ فکری و شخصیتی نظام اسلامی بود.
نه دی، عرق شرم امت را در طول تاریخ به خاطر بیبصیرتی در ماجرای ثقیفه پاک کرد.
نه دی، درد کوتهبینی حکمیت را تا حدودی التیام داد و بر آن مرهمی شد.
نه دی، سوزش خیانت جمل و نهروان را کمی خنک کرد و از تکرار غربت 25 ساله جلوگیری کرد.
نه دی، فرق کوفه و تهران، عراق و ایران را نشان داد و آب بسته را به جوب بازگرداند.
نه دی، ایران، بدون خواست سفیر حسین (ع)، بیعت مجدد کرد و بر سر بیعتش ماند.
نه دی، ندای هل من ناصر بلند نشد ولی فریاد لبیک یا حسین تا آسمان به گوش همه رسید.
نه دی، شش ماهه، سه ساله، جوان، پیر، زن، مرد، ویلچری، شیمیایی و... داشت.
نه دی، زمستان بود ولی درخت انقلاب در آن سرمای زمستان گل داده بود.
نه دی، در ایران بود ولی پایههای کاخ سفید در مکان و کاخ سبز معاویه در زمان را لرزاند.
نه دی، قیام مختار نبود، ولی اگر مختار هم زنده بود در مقابل آن کرنش میکرد.
نه دی، مانور اعلام آمادگی یاران آخر الزمان مهدی (عج) بود.
نه دی، شروع حرکت و یک فرهنگ بود یعنی «عزتخواهی»
نه دی، یک روز بود ولی خیرٌ مِن الفِ شَهر بود.
نه دی، مبیّن کوثر و ابتر بود که گفتند خامنهای کوثر است، دشمن او ابتر است.
نه دی، عاشورا بود و ایران کربلا.
نه دی، ثمرهی خون شهید آیتها، مطهریها، بهشتیها، باکریها، همتها و... بود.
نه دی، تاریخ نبود، بلکه خود تاریخساز بود.
نه دی، روز بخشش فریب خوردگان و روز غضب بر فتنهگران توسط امت بود.
نه دی، آموخت که نیازی نیست همیشه ولیّ در بین باشد، بلکه کافی است ولیّ در دل باشد.
نه دی، غدیر خم بود در کویر قم و سراسر ایران.
نه دی، نور بصیرت الهی بود در دلهای امت.
هرچه خواستم بگویم که نه دی چیست، زبان الکن بود و قلم قاصر. فقط میتوانم که بگویم نه دی، نه دی بود و بس.
بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد.
بیا که بی تو آینه ها، زنگار غربت گرفته اند.
هیچ کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها در هم نمی گذارد.
بیا که بی تو، قنوت شاخه ها، اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد.
بی تو کدام دست مهر، سرشک غم از دیدگان یتیمان بر می گیرد؟
کجاست آغوش مهربانی که دل های زخمی را به ضیافت ابریشمی بخواند؟
ای آبِ آب! رودخانه ها عطش دیدار تو را دارند و در بستر انتظار، به سوی دریای ظهور تو شتابان اند. قامتی به استواری کوه، دلی به بی کرانگی دریا، طراوتی به لطافت سبزینه ها، سینه ای به فراخی آسمان ها و صمیمتی به گرمی خورشید می خواهد تا بشود تو را خواند و کاروان دل ها را به منزلگاه امید کشاند.
این همه را که اندکی بیش نیست، از دل شکسته ترین منتظران تاریخ دریغ مدار، که ظهور تو اجابت دعای ماست.
احرام دلابراهیم قبله آرباطانخسته اند؛ عقربه های ساعت از این همه چرخیدن و به جایی نرسیدن
خسته اند؛ دست هایی که از آسمان اجابت امیدی نمی چینند و خالی به سینه ها بر می گردند.
مولا جان!
همه، دلشان تو را می خواهد.
همه از تو می گویند و به هر بهانه ممکن، تو را می خوانند؛ مگر نه این که آمدنت نزدیک شده است و در نزدیک ترین جمعه ممکن، از راه می رسی و با گل خندهای زیبایت، جان تازه ای بر تن لاله های عاشق می دهی؟
ـ مولا جان! شب بیداد می کند و حرمت عشق شکسته شده است. عدالت، خانه نشین شده است و شمعدانی ها، در پشت دیوارها غریب مانده اند.
ای سبز پوش و ای بلند بالامرد! با پرچم سبز عدالت بیا و راه سبز زیستن را به کویر نشینان اهالی انتظار بیاموز.
بیا و تمام بی عدالتی را به محکمه تیغ برّان ذوالفقار بکشان و قانون عدالت علوی را اجرا کن.
بیا و طعم شیرین صداقت را بر اهالی کوچه های انتظار بچشان تا در غروبی دلنشین، در زیر چتر ولای تو، احرام دل ببندیم.
این جمعه ها، جمعه نیستندلیلا قبادیمن از کرکس می ترسم؛ انسان را زنده به منقار می گیرد.
من از آدم نمایانی می ترسم که در کالبد فرشتگان نجات، دست تو را که از هرگاهی زمین می خوری، می گیرند و بیشتر به خاک می کشانندت.
من از گرگ های فراوانی می ترسم که حتی مغز استخوان انسان را می جوند.
با این وجود، ما در امتداد پناهگاه حرکت نکرده ایم؛ پناهی که خود، ـ هرچند کمی دیرتر ـ به سمت ما خواهد آمد. ما همچنان معلّقیم؛ آن چنان که بدون تکلیف، سیاه مشق می کنیم.
ازدحام کدامین ترافیک، کدامین چراغ قرمز شلوغ زمین آمدنش را مانع می شود، کسی که از آمدنش هزاران سال است خبر می دهند؟
چه ترافیک سنگینی است، آن قدر سنگین که حتی ورود او را ـ که قرار است در زیر سایبان امپراطوری اعجازگرش پناه بریم ـ به تعویق می اندازد! نکند پا در رکاب اسبی دارد که هنوز برای تاختن آماده نیست؟ یا شاید هنوز ساعت هامان را با ساعتش تنظیم نکرده ایم؟
برای پنهان ماندن و پنهان زیستن، کدام نقطه خوشبخت زمین را برگزیده است؟
مگر قرار نبود جمعه بیاید؟ تقویم جیبی ام کجاست؟ شاید تقویم های جیبی جمعه را از یاد برده اند!
این جمعه ها همه نا اهل شده اند، همه از دست خط او تقلب کرده اند. غروب این جمعه ها تقلبی است، دلتنگی هایش هم تقلبی اند.
تاریخ مصرف این جمعه ها گذشته است.
باید به فکر روز و تقویم تازه تری بود تا حیات، بر تن خود، یک دست لباس نو بپوشاند.
این جمعه ها جمعه نیستند. جمعه ای که می آید، شیهه اسبی که دیگر در ترافیک نیست، در گوش زمان شنیده خواهد شد. آن روز، هنگامه از راه رسیدن دستان عدالت است. زمان آمدن مردی است که زمین، در برابرش زانو خواهند زد.
او می آید و تقویم ها جمعه های خود را گرامی تر خواهند داشت...